از پوشک گرفتن حلما گلی
سلام دختر عزیزم بالاخره بعد از سه ماه تلاش و به همت خود حلما جونی موفق به گرفتن دختر نازم از پوشک شدم، حدود ۱۸ماهگی وحتی خیلی زودتر از اون حلما رو بعد از خواب صبح و بعد از خواب روز میبردم دسشویی و بهشون میگفتم که توی قصری جیش کنن،یه مدت فقط در همین حد بود تا اینکه بزرگتر که شدی و ماشالا عاقلتر شدی در طول روز شما رو پوشک نمیکردم و هر ۲ساعتی یکبار یا حتی کمتر شما رو میبردم دسشویی و اونجا جیش میکردی... ;م کم متوجه شدی که باید موقع دسشویی داشتن خبرم کنی،تا اینجا موقع جیش یا پی پی کردن توی پوشکت دست میگذاشتی روی پوشکت و میگفتی مامامن دشی جیش یعنی دسشویی جیش دارم،البته بعد از دسشویی کردن خبرم میکردی،تا اینکه بالاخره برای اولین با...
مسافرت به بوشهر
سلام دختر عزیزم،ببخشید که خیلی دیر به دیر میام و وبتو اپ میکنم،یه مدتی هست که سرم خیلی شلوغه،شما هم خیلی شیطونی میکنی و یه مدتم به خاطر دندونات خیلی بیقراری میکنی و به شدت مریض شدی و تب زیادی داشتی،خلاصه خودت به بزرگواری اون قلب پاک و کوچیک ببخش یه کمی از مسافرتمون به شهر جنوبی و زیبای بوشهر بگم،چهارشنبه اول اردیبهشت راهی بوشهر شدیم و دو روزی اونجا بودیم و شب تولد حضرت علی و کنار دریا همراه با مردم خونگرم بوشهر جشن گرفتیم... اینم از عکسای حلما گلی در شهر بوشهر... ...
اندر احوالات حلما در 18ماهگی
سلام فندق مامان واکسن 18ماهگی شما رو 2روز زودتر یعنی روز یکشنبه 26 اردبهشت ماه زدیم چون مرکز بهداشت شما فقط روزای یکشنبه واکسن میزنن، بعد از زدن واکسن که اومدیم خونه تا نزدیکای غروب کاملا یه گوشه خوابیده بودی و جیغ و داد میکردی اخه اصلا نمیتونستی تکون بخوری بعد از اینکه خوابیدی و بیدار شدی تونستی یه کمی راه بری و از حالت خوابیده بلند بشی...قبل از رفتن به بهداشت به شما قطره استامینوفن دادم،هر 4ساعتی یکبار این کارو تکرار میکردم،شبش یه کمی تبت رفت بالا که با خوردن استامینوفن پایین اوم،زود به زود تبتو با تب سنج اندازه میگرفتم که خدای ناکرده بالا نره و خطرناک بشه..بالاخره پرونده ی واکسن زدن بسته شد تا 6سالگی از...
عکسای اردیبهشت95
عکسای حلما گلی در جنگلای قلات این عکسا هم مربوط به چله گاه سپیدان است مامان فدای اون ژستای خوشگلت بشه الهی &nbs...
حافظیه در اولین روز بهار
همون روز به زیارت شاهچراغ(ع)هم رفتیم که خیلی بهمون خوش گذشت ...
نوروز95
حلما جونم موقع تحویل سال95 خواب خوش بود حلما گلی در حال خوردن اجیل سفره هفت سین ...
دومین بهارت پیشاپیش مبارک
دخترم،عمرم،نفسم... با تو زندگی زیباتر... اسمان ابی تر... کوه ها استوارتر... گل ها خوشبو تر... وخداوند نزدیک تر است... هم چون فصل بهار همیشه سرشار از شادابی و نشاط باش.. و هم چون نامت همیشه برایمان بمان... دختر عزیزم من نه بهشت میخواهم نه اسمان و نه زمین... بهشت من زمین من و زندگیم نفس های ارام کودکی توست که در اغوشم رویای پروانه ی ارزو هایت را میبینی.. همه ی روزها ساعت ها و ثانیه ها ی من تویی.. دختر عزیزم لحظه تحویل سال 95 ساعت 8 صبح روز یکشنبه اول فروردین هست مصادف با یک سال و 14 ماهگی شما،امسال سال میمون هست.. دختر گلم تنها خدا هست که میداند بهترین د...
نویسنده :
مامان حلما جون
18:45
دخترم 16ماهگیت مبارک
عزیزترینم،حلمای دوست داشتنی... اسفند ماه،اخرین ماه سال 94 که مصادف با 16 ماهگی شما بود با شادی ها و ناراحتی های مخصوص به خودش، اخرین روزاش رو هم داره سپری میکنه...دختر عزیزم ماشالا روز به روز داری بزرگتر میشی و برای خودت خانوم شدی...تقریبا تمام وسایلای خونه رو بخوبی میشناسی،وقتی بهت میگم حلما برس و بیار موهاتو شونه کنم زودی میری و برس و میاری،همچنین تلویزیون،کنترل،لیوان،کاسه،موبایل،پتو،بالش،توپ،و خیلی دیگه از وسایلا رو به خوبی میشناسی... تازه گوشی من و بابایی رو وقتی کنار هم هستن و تشخیص میدی... وقتی بابایی میگه حلما گوشی بابایی رو بیار میری و گوشی رو میاری یا وقتی من بهت میگم حلما گوشی مامانی رو بده به دو تا گوشی که تو د...
اولین شهر بازی
سلام دختر گلم برای اولین بار شما به همراه محمد خاله لیلا رفتی شهر بازی ایرانلند خلیج فارس،وقتی که وسایلای بازی رو دیدی کلی ذوق میکردی تقریبا تمام وسایلایی که مخصوص بچه های زیر 3سال بود و رفتی.. گلم اینم عکسات... ...
نویسنده :
مامان حلما جون
18:18