از یک ماهگی تا دو ماهگی حلما خانوووم
دخترکم یک ماهگی شما با سختی ها ،بیقراری ها و بد ارومی های شبانه،اما خیلی زیبا و شیرین تر از عسل تو این دنیا سپری شد.من و بابایی تو این مدت خیلی ناوارد بودیم به همین دلیل همش خونه ی مامان جونم بودم چون میخواستیم تجربه کسب کنم.
دو ماهگی شما هم به سلامتی و خوشی تموم شد.شیرین کاری های شما تو این ماه خیلی خیلی زیاد شدتو این ماه برای من و مامانم خیلی اغو پاغو می کردی.منم همه ی فیلما و خوشمزگیاتو برای بابایی که ماموریت رفته بود تهران میفرستادم.این قدر قشنگ می خندیدی و از خودت صدا در میاوردی که من ذوق مرگ می شدمو روزی صد هزار مرتبه قربون صدقت میرفتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی