حلمایم قدمت سبز و راهت روشن
سلام حلمای عزیزم
این روزها خیلی کم میبینم که چهار دست و پا بری،عاشق راه رفتنی و کل خونه رو با قدم های نازت وارسی میکنی،هرجایی که نشستی دستاتو میزاری زمین و از سر جات بلند میشی،بزار یه کم مفصل تر برات بگم وقتی من و بابایی رو میبینی و میخوای راه رفتنتو به رخمون بکشی جیغ میزنی و بدو بدو میری این طرف و اون طرف،چندین بار سرت خورده تو دیوار و میز تلویزیون بیشتر اوقاتم به شدت خوردی زمین،با همه ی این مکافات همچنان به پیشرفتت توی راه رفتن ادامه میدی و به لطف خدای مهربان میتونی از اشپزخونه تا اتاقا رو کامل راه بری...
دختر عزیزم اولین باری که یک قدم زیبا برداشتی18 شهریور بود(9ماه و 20روزگی)بعد از اون 7مهر(10ماه و10روزگی)خودت به تنهایی و بدون کمک 6قدم برداشتی،به مرور بر تعداد قدمهایت افزوده شد...تا اینکه الان میتونی براحتی راه بری...
این روزها از روروئک دوران بچگیت به تنهایی بالا میری،یا اینکه میری زیرش و گیر میفتی و شروع میکنی به جیغ و داد کردن...
نازنینم به مناسبت به راه افتادن شما،چنتا ردپا و کفشدوزک کوچولو و یه ژله انار خوشمزه درست کردم و بالاخره چنتا عکس هنری گرفتیم برای یادگاری
قدمت سبز و راهت روشن دلبندم
حلمای عزیزم اولین قدم های زندگیت مباررررررررررررررک باشد
بقیه ی عکسا در ادامه ی مطلب....
اولین کفشای حلما گلی...
صندل حلما،بابایی و مامانی
از اونجایی که حلما عاشق انار هست،مامانی براش ژله انار درست کرد
دلنوشته ی مامان برای حلمای عزیز...