حلما کوچولوحلما کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

حلما کوچولو

اولین مسافرت حلما گلی

سلام دردانه ی مامان شنبه 7شهریور 94ساعت 5صبح از شیراز راه افتادیم به مقصد اصفهان،حدود ساعت 11 رسیدیم اصفهان.با اصرار اقای نصر اصفهانی،دوست بابایی،برای ناهار رفتیم خونشون،وقتی رسیدیم اونجا خیلی خسته بودی ولی با دیدن علی و مریم،بچه های اقای نصر ذوق زده شده بودی و باهاشون دوست شدی و بازی می کردی،عصر همون روز با خانواده ی اقای نصر از منارجنبان دیدن کردیم که خیلی قشنگ بود،شب همون روز هم با بابایی رفتیم اطراف سی و سه پل و پل خواجو،برای شام هم رفتیم فلافلی نیک شان(از فلافلی های معروف اصفهان نزدیک پل بزرگمهر)تا فردا ظهر خونه ی مادر اقای نصر بودیم،ظهر برای ناهر رفتیم پارک اتشگاه که خیلی قشنگ بود.بعد از ناهار با خانواده ی اقای نصر خداحافظی کردیم...
15 شهريور 1394

اولین روز مادر

مادر...مادر...نمی دانم معنای این واژه را در کجا جستجو کنم؟در زلال اشک؟بخشندگی خورشید؟سرسبزی بهار؟دلنشینی نگاه لیلی؟کجا؟نمی دانم؟روزت مبارک مادر... حلما جونم شما قشنگترین هدیه برای روز مادر خواهی بود،روز مادر امسال متفاوت تر از هر سال دیگر بود،به خاطر وجود توی نازنین...خداوند را برای هدیه ی زیبایش سپاسگذارم.          ...
20 فروردين 1394

حلما و اولین بهار زندگیش

برای تو می نویسم...برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست،برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست،برای تویی که احساسم از ان وجود توست،برای تو که میدانی زیبا ترین هدیه تولدم هستی،برای تویی که هستی ام در عشق تو غرق شد... دخترم چیزی به تمام شدن سال 1393نمونده،روزها چه زود سپری شدن روزهای زیبای بارداریم با تو،قشنگترین تجربه ی سخت زندگیم تولد توی نازنینم،روزهای زیبای یک ماهگی،دو ماهگی،سه ماهگی ودر اخر چهار ماهگی تو،به همین زودی زود تموم شدن.چه روزهای زیبایی با تو که دلم میخواست تا ابد تموم نشن و چه روزهایی که هر ثانیه اون به اندازه ی یک سال گذشت... دخترم پیشاپیش سال 94 رو بهت تبریک میگم و امیدوارم روزهایت همیشه قشنگ و بهاری و بهارت جا...
28 اسفند 1393

اتلیه ی 3 ماهگی حلما

حلما گلی من و بابایی 7 اسفند شما رو بردیم اتلیه لحظه های ماندگار(اتلیه مراسم عروسی خودمون)اما به دلیل شلوغ بودن و داشتن مراسم قبول نکردن که از عشقمون عکس بگیریم.ما هم کلی ناراحت شدیم و شما رو بردیم اتلیه ی عکسفیلم(اتلیه ی مراسم عقد خودمون).اما از بس که گریه و زاری کردی چشمات قرمز شده بود،خانم عکاس بیچاره فقط تونست یه عکس ازت بگیره.ما هم خیلی ناراحت شدیم اما چیکار میشه کرد از دست توی وروجک.ایشالا 6 ماهگیت عکسای قشنگ تر ازت میگیریم و تو هم همکاری میکنی نفسممم.سر فرصت عکس سه ماهگیتو همینجا برات میذارم نفسم.                   ...
10 اسفند 1393

عکسای سه ماهگی فندق مامان

                                               حلما خانووم رفته پابوس شاهچراغ(زیارت قبول عزیزم)                                    اولین برف زمستونی بعد از تولد حلمای عزیزم(سپیدان)     ...
20 بهمن 1393

اولین یلدای حلما

امسال شب یلدایم متفاوت تر از هر سال دیگر بود،به خاطر وجود حلمای عزیزم.                            عشم اولین یلدات مبارک                                                                  ...
30 آذر 1393